پناه، پرده، چشم بند، در پوش، تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود، خیره کردن، اغفال کردن، کور کردن، درز یا راه گرفتن سایر معانی: اعمی، نابین ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن سایر معانی: (در اصل) کور، نیم کور