unisonous : هم اهنگ، هم صدا، هم نوا، متحدالقول، یک نوا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هم اهنگی، هم کوکی
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری، سر یکی کردن سایر معانی: همدلی، سازش، سازگاری، هماهنگی، همگامی، همسازی، (در مورد ملت ها و غیره) روابط حسنه، رابطه ی دوستانه، همزیستی ( ...
اجماع، وفاق، توافق عام، رضایت و موافقت عمومی سایر معانی: همرایی، (فقه) اجماع، توافق (آرای عمومی)، اتفاق نظر همگان، همزبانی، عقیده ی اکثریت قریب به اتفاق [صنعت] توافق عام، عامه پسند، وفاق، اج ...
متناسب و متوازن، جور، موزون، سازگار، (اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره) متوافق، همدل، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده، هم اندیش، (موسیقی) هماهنگ، دارای هارمونی، همساز، آهنگین، خوش آهن ...
اهنگ، تصنیف، ترانه، نغمه، لحن، اهنگ شیرین، صدای موسیقی نوا، خنیا، نواخت سایر معانی: (موسیقی) ملودی (در برابر: هارمونی harmony)، تک نوایی، آواز همراه با تک نوایی [سینما] نوا ...
عینیت سایر معانی: همانی، همان بودن، یکجوری، همانندی، مطابقت، یکسانی، یک نواختی [ریاضیات] تشابه، یکسانی، همسانی
یکدلی، هم رایی، اتفاق آرا هم اوازی سایر معانی: اتفاق ارا هم اوازی
اجماعا، متفقا سایر معانی: به اتفاق ارا، بایکدل ویک زبان، جمعا