چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه، بی تجربه، خام، نارس، خرم، سبز، تازه، سبز شدن، سبز کردن سایر معانی: (رنگ چشم) میشی، سبز و خرم، پوشیده از گیاه سبز، سبزی دار، سبز رنگ کردن یا شدن، ملایم، زنده، فع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع سایر معانی: زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع
کودکانه، بچگانه، احمقانه سایر معانی: کودک وار، نابخردانه
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه