سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا سایر معانی: تماما، به طور محض، مطلقا، سراپا، سراسر، همگی، به طور یکپارچه (یا ناب)، گشت، منحصرا، به تنهایی، تنها [فوتبال] کاملا –کلا [ریاضیات] به طول کامل، به ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتاقانه سایر معانی: زیاد، سخت، بشدت، با تشدیدیا تاکید، باتوجه و سرمایه زیاد، بطورعلمی
فقط، منحصرا، محضا، بتنهایی سایر معانی: تنها، به تنهایی