درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع سایر معانی: کامل، مطلق، محض، سراپا، آزگار، گشت، سرتاسر، همه، قاطبه، همگی، یکپارچه، یک تکه، یکی، تک، ناب، یکدست، خالص، بی غش، دربست، یک سر، سالم، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی عیب سایر معانی: بی عیب
گاو صندوق، صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده سایر معانی: امان، امن و امان، مصون، صحیح و سالم، بی مخاطره، فارغ از خطر، قابل اعتماد، قابل اطمینان، ن ...
دست نخورده، دست نزده