[ریاضیات] خم نامسطح، خم چپ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] صفحه نمایش بلور مایع رشته ای - تابیده صفحه نمایش حاوی بلور مایع که مولکولهای رشته ای به هم تابیده آن، در صورت عدم وجود میدان الکتریکی روی محور مارپیچی آرایش می یابند و نور ...
[کامپیوتر] کابل زوج بهم پیچیده
[برق و الکترونیک] «ال سی دی» دولایه نماتیکی - فراچرخیده گونه ای از «ال سی دی» های نماتیکی - چرخیده که مولکولهای بلور مایع را باچرخش از 90درجه تا حداکثر 270 همتراز می کند.چرخش بیشتر نیاز به و ...
[نساجی] نخ،فتیله ویافیلامنت تابیده نشده-نخ،فتیله و فیلامنتی که قسمتی یا تمام تاب آن بازشده است
مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم سایر معانی: یک وری، ناسازوار، کج و کوله
خم، منحنی، چنبری سایر معانی: کج,کجشده ,منحنی ,خمیده [عمران و معماری] منحنی [ریاضیات] منحنی، خمیده، منحنی شکل [پلیمر] انحنادار
[عمران و معماری] انحنا دادن
دارای انحنا، پرچول، پرپیچ و خم
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
تحریف، اعوجاج سایر معانی: کژدیسی، کج و کولگی، کژریختی، از ریخت افتادگی، واپیچش، قلب، کجواجی، هرچیز تحریف شده، کژدیسه، مقلوب، معوج، (روان کاوی) خواب پالایی، کژاندیشی [حسابداری] تحریف [سینما] ...
ناهمخوان، ناهمساز، ناهماهنگ، نامتوافق، ناسازگار، ناهمگن، نامناسب، ناجور، ناشایسته، بی مناسبت، نامتجانس