جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، چند قلو، دو سایر معانی: (قدیمی) رجوع شود به: two، مارک تواین (نویسنده ی امریکایی) [کامپیوتر] پروتکلی برای تحویل تصاویر گرافیکی از یک دستگاه اسکنر یا تصویر برداری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به دو نیم،به دو نصف
هر دو، این یکی و ان یکی، هر دوی، نیز، هم سایر معانی: (جانورشناسی) خرمگس (تیره های cuterebridae و gasterophilidae و oestridae)، در ترکیب: "both ... and" به معنی ((هم ... هم)) به کار می رود ...
جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن سایر معانی: دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت ...
دو سایر معانی: دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو [برق و الکترونیک] دو [ریاضیات] دو