دستور العمل، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش سایر معانی: آموزش، تعلیم، پرهیختن، تدریس، درس، آموزه، پند، دستور، رهنمود، (جمع) دستورات (مثلا روی شیشه ی دارو یا قوطی رنگ و غیره)، رهنمودها، آگهداد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحصیل، تعلیم، تدریس، کسب دانش سایر معانی: آموزش (در مدرسه و غیره)، شهریه، هزینه ی تحصیل، schoolfellow تدریس
طرفداری، ضمانت، تکفل، عهدهگیری، اعانت سایر معانی: ضمانت، تکفل، عهده گیری، اعانت [سینما] حمایت مالی