بیدار کردن، بیدار شدن سایر معانی: بیدار کردن یا شدن، چشم از خواب گشودن، انگیختن، تهییج کردن، آگاه کردن یا شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن سایر معانی: بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غ ...
تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن سایر معانی: تامین کردن، (روزی) رساندن، (با: with) در اختیار گذاشتن، د ...