فرو ریختن سایر معانی: (به ویژه ساختمان) مخروبه، ویران، فرو ریخته، در حال فروریزی، خراب، لغزان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(جانور شناسی) سوسک غلتان (انواع سوسک هایی که تخم خودرا روی سرگین انسان یا حیوان می گذارند)
لیوان، بازیگر شیرین کار، معلق زن سایر معانی: آکروبات، ماهر در پشتک و خیز، (سابقا) سگ خرگوش گیر، کبوتر پشتک زن، کفتر معلقی، (سابقا) لیوان ته گنبدی، پیاله، محتویات پیاله، (قفل - سلاح آتشین) زب ...
[نساجی] خشک کن بشکه ای
تاج خروس سایر معانی: (انواع بوته های تیغ که در پاییز باد آنها را می کند و به اطراف می غلتاند) خار غلتان
برانداختن، سرنگون کردن، منقدکردن، مضمحل کردن، خراب کردن
بند باز یا اکروبات، اکروبات سایر معانی: آکروبات، بندباز، ژیمناست، آکروبات باز، سیاست باز [کامپیوتر] برای ایجاد و خواندن فایلهای پی دی اف . این نرم افزار کاربرران را قادر می سازد تا فایلهای پ ...
پیشنهاد کردن، یافتن، ارائه دادن
بند باز، کسی که بدنش را کج و معوج میکند سایر معانی: (در سیرک ها و غیره: کسی که بدن خود را به طور عجیبی کج و کوله می کند) دژ ریختگر
فرو ریختن سایر معانی: فرو پاشیدن، تکه تکه شدن، به قطعات کوچکتر تبدیل شدن یا کردن، (انگلیس - خوراک پزی) پای داغ، خرد شدن [نساجی] خرد کردن
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط سایر معانی: فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر ز ...
ژولیدگی، بی ترتیبی سایر معانی: بی ترتیبی