ازمایش، ازمایش درجه استعداد سایر معانی: (عامیانه - برای شرکت در تیم ورزشی یا نمایش و غیره)مسابقه ی گزینش، ازمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره، 1- (از طریق به کار بردن) آزمودن، امتحا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملیات جنگی، رانش ازمایشی، تمرین جنگی، رانش تمرینی سایر معانی: (امریکا - ارتش - خودمانی) تمرین تیراندازی (بدون فشنگ واقعی)، مشق پای قبضه، تمرین بدون مهمات، عملیات جنگی بدون مهمات، تمرین جنگی ...
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: آزمون، سنجش، بررسی، ژرف سنجی، بازبینی، متن امتحان، پرسش های آزمون، آزمایه [حسابداری] رسیدگی [بهداشت] آزمایش [ریاضیات] آ ...
ازمایش، امتحان، تدبیر، تجربه، تجربه کردن، ازمایش کردن سایر معانی: آزمایش، آزمونه، آروین، آزمونگری، آزمایش کردن، مورد تجربه قرار دادن، آزمودن، امتحان کردن، رجوع شود به: experimentation، عمل [ ...
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
تمرین، مشق، تکرار، تمرین نمایش سایر معانی: بازگویی، شرح مجدد، (نمایش و کنسرت وغیره) تمرین [سینما] تمرین