کارآموز رایانهبنیاد [رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که با استفاده از برنامههای رایانهای، دانش یا مهارت کسب میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
کارآموز برخط [رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که ازطریق یکی از رسانههای شبکهای بهصورت برخط آموزش میبیند
انترن، کار ورز، پزشک مقیم بیمارستان، داخل شدن در، توقیف کردن، وارد کردن سایر معانی: (پزشکی) انترن، بالین ورز، دستیار، (آموزش معلمی یا روزنامه نگاری و غیره) کار ورز، کارآموز، vt داخل شدن در، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری