روشن بین، نفوذ پذیر، راه دهنده سایر معانی: تراوش پذیر، تراوپذیر، نشست پذیر، القاپذیر، رسانگر، رسانا، گذران، پذیرا، استدلال پذیر، حرف شنو، منفذ دار [عمران و معماری] تراوا - متخلخل - نفوذپذیر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبینی، صفت بد، بدی مطلق، فلسفه بدبینی سایر معانی: بدبینی (در برابر: خوش بینی optimism)، (فلسفه) پیروی از آیین بدبینی
بدبین، وابسته به بدبینی سایر معانی: بدبینانه [حسابداری] بدبینانه [صنعت] بدبینانه [ریاضیات] بدبینانه، بدبینی
عرض، عرضه داشت، عریضه، دادخواست، عرضحال، تظلم، درخواست کردن، دادخواهی کردن سایر معانی: درخواست، استدعا، بیش خواهش، دادخواهی، خواهش، خواسته، استدعا کردن، (رسما یا به طور صمیمانه) خواستن، تقاض ...
مشاجره کردن، از مرحله پرت کردن سایر معانی: مغلطه کردن
فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه سایر معانی: کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کو ...
مناظر متغیر اشیاء، منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل، تخیلات پی در پی و متغیر سایر معانی: (در اصل) فانوس چند رنگ و چند نقش که سایه روشن ها و تصویرهای گوناگون و زود گذر ایجاد می کرد، فانوس جادو ...
دارودرمانی [روانشناسی] درمان بیماری با دارو
واژههای مصوب فرهنگستان
شگفت انگیز، پیدا، محسوس، فوق العاده، پدیدهای، حادثهای سایر معانی: وابسته به پدیده، مادی، خارق العاده، ابر روال، فرجود، چشمگیر، عظیم، عارضی، عرضی
سوفسطایی سایر معانی: (آمریکا - عامیانه) وکیل دادگستری زرنگ و پشت هم انداز
زن باز، لاس زدن، زن بازی کردن، دنبال زن افتادن، زن دوست بودن سایر معانی: (مرد) زن بازی کردن، (با چند زن) رابطه داشتن، (زن ها را) اغفال کردن
خیرخواه بشر، ادم نیک اندیش، بشر دوست سایر معانی: آدم خیر، آدم نوع دوست، نیکوکار