[نساجی] شیمی نساجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] لیف مصنوعی تکسترالایزد ( نایلون کشیده شده ) - نخ پفکی
[سینما] وسیله ای برای نشان دادن ثبات بصری
درستی ترجمه، صحت ترجمه
کار از این حرفا گذشته
تماشاخانه، تئاتر، نمایش سرا، (بیمارستان و غیره) اتاق عمل (operating theater هم می گویند)، صحنه، پهنه، پیکارگاه، نمایشنامه
نمایش [هنرهای نمایشی] [عمومی] اجرای زندۀ نمایشنامه|||[هنرهای نمایشی] بیان رشتهرویدادهایی داستانگونه براساس ضوابطی معین در برابر تماشاگران با استفاده از گفتار و حرکات چهره و بدن ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تاتر، تماشاخانه، تئاتر، تالار سخنرانی، بازیگر خانه سایر معانی: theater تئاتر
محیط راهبردی صحنه [علوم نظامی] منطقۀ جغرافیایی مشخص زمین یا دریا و فضای بالای آن که در آن عملیات راهبردی اجرا میشود
نمایشی [هنرهای نمایشی] مربوط به نمایش
[سینما] چرخش تئاتری
نمایشگرایی [هنرهای نمایشی] دیدگاهی که برخلاف نمایش واقعگرای ابتدای قرن بیستم بر جدایی نمایش از زندگی واقعی تأکید میورزد