مرکز گرایی سایر معانی: (در مورد دولت یا سازمان) تمرکز قدرت یا اختیار در مرکز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرکزیت، قرار گیری در مرکز، تمایل به مرکز [زمین شناسی] مرکزیت، تمایل به مرکز [ریاضیات] مرکزیت
فرمان متمرکز [علوم نظامی] وضعیتی در پدافند هوایی که در آن دستورها مستقیما از ردههای بالای فرماندهی به یگانهای آتشبار صادر میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] پردازش داده مرکز، پردازش تمرکز یافته داده . [ریاضیات] داده پردازی متمرکز [آمار] پردازش متمرکز داده ها
[کامپیوتر] طراحی تمرکز یافته .
[ریاضیات] بازرسی متمرکز
[خودرو] روانکاری مرکزی
[کامپیوتر] ساختار شبکه ای متمرکز .
متمرکز کننده [ریاضیات] مرکز ساز، مرکز یاب، مرکز [نفت] وسط نگه دار
[ریاضیات] مرکز ساز زیرمجموعه ی حلقه
[زمین شناسی] سنترالاسیت
روانشناسى : میان گرایى [روانپزشکی] میان گرایی. اصطلاح پیاژه برای وابستگی غیر ارادی طولانی یک دستگاه حسی به بخشی از میدان درکی که به پیدایش اشتباهات ادراکی و بزرگ نمایی و دگرگون منجر می شود. ...