بطور نمایان، بظاهر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظاهر، ظواهر، عین، ظاهری، بیرونی، ظاهر، بطرف خارج سایر معانی: برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا ...
ظاهرا، در ظاهر، به طور سطحی، وانمودی، نموداری، برون سوی، به طرف خارج، در خارج، (در) بیرون، برحسب ظاهر