outward
معنی
ظاهر، ظواهر، عین، ظاهری، بیرونی، ظاهر، بطرف خارج
سایر معانی: برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا فکری)، صوری، جسمی، نمودار، سطحی، سیما، جهان مادی (در برابر: دنیای معنوی یا روحانی)، outwards بطرف خارج
[صنعت] تمرکز بر خارج
[ریاضیات] برونسو، خارجی، به طرف خارج، ظاهری، بیرونی، برونگرا
سایر معانی: برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا فکری)، صوری، جسمی، نمودار، سطحی، سیما، جهان مادی (در برابر: دنیای معنوی یا روحانی)، outwards بطرف خارج
[صنعت] تمرکز بر خارج
[ریاضیات] برونسو، خارجی، به طرف خارج، ظاهری، بیرونی، برونگرا
دیکشنری
بیرون
اسم
appearance, outward, look, exterior, form, figureظاهر
appearance, outward, exteriorظواهر
essence, eye, original, source, fountain, outwardعین
قید
outwards, outward, withoutبطرف خارج
صفت
apparent, outward, external, exterior, outside, manifestظاهر
outward, external, superficial, seeming, exterior, outsideظاهری
external, out, outer, exterior, outward, extrinsicبیرونی
ترجمه آنلاین
بیرونی
مترادف
apparent ، evident ، exterior ، external ، from within ، noticeable ، observable ، obvious ، on the surface ، open ، ostensible ، out ، outer ، outside ، over ، perceptible ، superficial ، surface ، to the eye ، toward the edge