بی نام، بی نشان، بدون عنوان، بدون سراغاز سایر معانی: بی عنوان، بی تیتر، بی سرنامه، فاقد لقب اشرافی، فاقد حق قانونی، غیرذی حق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات سایر معانی: والامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام، عالی، برتر، خیلی خوب ...
ممتاز، خاص، امتیاز دار، دارای امتیاز یا حق ویژه سایر معانی: برخوردار از امتیاز یا فرداد (رجوع شود به: privilege)، مصون