noble
معنی
اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات
سایر معانی: والامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام، عالی، برتر، خیلی خوب، اعلا، مجلل، پر جلال، شکوهمند، پرشکوه، باعظمت، معظم، نجیب زاده، فرزانه، پاک نژاد، اشراف زاده، بزرگزاده، والاگهر، (شیمی - در مورد برخی فلزات مانند طلا و برخی گازها مانند هلیم) نجیب، بدون واکنش، بی اثر (به ویژه در مقابل اسیدها و هوا)، آدم اشرافی، (انگلیس - پیشترها) سکه ی طلا، (قدیمی - خودمانی) سردسته ی اعتصاب شکن ها
سایر معانی: والامنش، شرافتمند، ارجمند، بزرگ منش، بزرگوار، برجسته، نامور، شهره، نیکنام، خوشنام، عالی، برتر، خیلی خوب، اعلا، مجلل، پر جلال، شکوهمند، پرشکوه، باعظمت، معظم، نجیب زاده، فرزانه، پاک نژاد، اشراف زاده، بزرگزاده، والاگهر، (شیمی - در مورد برخی فلزات مانند طلا و برخی گازها مانند هلیم) نجیب، بدون واکنش، بی اثر (به ویژه در مقابل اسیدها و هوا)، آدم اشرافی، (انگلیس - پیشترها) سکه ی طلا، (قدیمی - خودمانی) سردسته ی اعتصاب شکن ها
دیکشنری
نجیب
صفت
noble, decent, gentle, nice, genteel, meekنجیب
honorable, noble, patrician, honourableشریف
original, noble, pure, pure-bred, thoroughbred, genteelاصیل
aristocratic, noble, patrician, bon ton, silk-stockingاشرافی
glorious, majestic, splendid, lush, topping, nobleبا شکوه
lavish, bounteous, magnanimous, munificent, charitable, nobleسخاوتمند
noble, tolerant, catholic, liberal, free-heartedازاده
honorable, noble, high-hearted, high-minded, high-souled, honourableخوش طینت
nobleخوش ذات
specific, special, particular, own, peculiar, nobleخاص
ترجمه آنلاین
نجیب