تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده سایر معانی: غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منقرض در محیطوحش [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] آرایه یا گونهای که تنها در اسارت یا تحتحفاظت و خارج از گستره تاریخی خود زنده مانده است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
زبان خاموش [زبانشناسی] ← زبان مرده
[زمین شناسی] آتشفشان منقرض آتشفشانی که در حال حاضر فوران نمی کند و بنظر نمی رسد در آینده خیلی دوری نیز فعال شود.
انقراض [زیستشناسی] از بین رفتن کامل یک گونه یا آرایۀ بالاتر به شکلی که دیگر در هیچ جا یافت نشود
خاموشی [روانشناسی] [روانشناسی] از بین رفتن تدریجی پاسخ شرطی براثر قطع تقویتکنندۀ آن|||[زمینشناسی] تاریکی کموبیش کامل یک کانی در دو موقعیت، در یک دور چرخش صفحۀ ر ...
[حقوق] اسقاط تعهدات
[ریاضیات] احتمال انقراض
نسبت خاموشی [روانشناسی] نسبت پاسخهای تقویتنشده به پاسخهای تقویتشدهای که آزمودنی (participant) در یک دورۀ تقویت شرطیسازی مجدد به محرکها می&zwnj ...
خاموش کننده، خاموشگر، نابودساز، نابود کننده، نیستی بخش، باطل کننده
مرور زمان مسقط [حقوق] مرور زمان اسقاط حق، مرور زمان مسقط
خاموش سازی، فرونشانی، نابودسازی، محو