سخت، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم سایر معانی: مته به خشخاش گذار، موشکاف، مو از ماست کش، دقیق، تحمیلی، سنگین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: except
[عمران و معماری] برانگیختن - نیروی تحریک کننده - نیروی برانگیزش - نیروی محرکه - نیروی محرک [زمین شناسی] نیروی تحریک کننده
بطور مهیج
مجری [ریاضیات] انجام می دهد، دارد
روال اجرایی [کامپیوتر] روال اجرایی . [برق و الکترونیک] رول اجرایی، زیر برنامه اجرایی زیر برنامه ای که سایر زیر برنامه ها را پردازش و کنترل می کند.
خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور سایر معانی: خسته کننده [صنایع غذایی] تخلیه هوا : بیرمن راندن هوای موجود در لا به لای قطعات داخل قوطی و فضای بالای قوطی یا بسته های دیگر است که معمولا با حرارت داد ...
[سینما] پخش و نمایش
[عمران و معماری] ترافیک خروجی
[آب و خاک] مدل استهلاک نهائی
[حسابداری] اندازه آزمون
[حسابداری] حسابرسی مستقل