قوه ممیزه، قوه تمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
disgusting, adj•بیزار کننده، آریغ انگیز، تنفرانگیز، هراش انگیز
[کامپیوتر] جلوه دادن تصویر
[برق و الکترونیک] مسیر یابی بردار فاصله
روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزا سایر معانی: ناهمسان، ناهمگن، ناهمگون، منفرد، جدا، تک، جداگانه، مشخص، هویدا، آشکار، قابل تمیز، پیدا، بی چون و چرا، صریح، قطعی، (شعر قدیم) رنگارنگ، مزین، ممتاز ...
[زمین شناسی] رخ مشخص کانیهائی که دارای این نوع رخ هستند گاهی در جهات رخ و به صورت سطوح صاف و صیقلی میشکنند و گاهی با ایجاد سطوح ناهموار می شکنند مانند : فلدسپاتها , آمفیبولها . همچنین انواع ...
[ریاضیات] جهت متمایز
[ریاضیات] مجموعه های متمایز
[ریاضیات] دستگاه متمایز پارامتر ها
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...
مشخص، منش نما سایر معانی: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز
[زمین شناسی] کانی مشخص کننده کانی متنوع .