تعویض، بدل، عوض، جانشین، جابجا کردن، جانشین کردن، تعویض کردن سایر معانی: معادل، هم ارز، جانشین شدن یا کردن، جای کسی (چیزی) را گرفتن، به جای کسی رفتن، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند did در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ سایر معانی: کم چگال، نامتکاثف، کم غلظت، ناچگال، بسیط، نافشرده، نامتراکم، ناهمفشرده، موشکاف، موبین، نازک انگار، ظریف انگار، زیرکانه، موشکافانه، موبینانه، نا ...
وراثتی، پی درپی
ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر سایر معانی: حزن انگیز، گرفته، دلگیر، اخمو، نجوش، اوقات تلخ، بد عنق
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب سایر معانی: گرم و مرطوب، پرشور، شهوانی، آتشی، پر تب وتاب، شهوت انگیز، بسیار گرم، سوزان، مستهجن، زشت، قبیح، ناپسند، سخت، داه، خفه
وافر، زیاد، دارای وفور سایر معانی: فراوان، انبوه، نهمار، زیاده، بیش از حد، خیلی زیاد
(conjunction) آمدیم (که)، به فرض این که، گیریم (که)، به فرض که supposing (that) he asked you to go, what then? آمدیم و ازت خواست که بروی، آن وقت چی؟
یقینا، محققا، مسلما، بطور حتم، لاریب سایر معانی: همانا، به طور قطع، قطعا، حتما، مطمئنا، (با فعل منفی - خودمانی) مطمئن هستم که، با اطمینان
وداع، صدای قو، بانگ خدا حافظی، واپسین عمل یا اثر یا گفتار سایر معانی: (افسانه ی کهن) آواز مرگ قو، آخرین آواز قو
گیج سایر معانی: شنا، شناگری، شناور، وابسته به شنا، آغشته، مملو، پر، لبریز، گیجی، دوران سر، اب بازی، اشکبار
آرای سرگردان [علوم سیاسی و روابط بینالملل] آرایی که تا روز انتخابات قطعی نیست و بدون توجه به وابستگی حزبی به نامزدهای مختلف داده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
رأیدهندۀ سرگردان [علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأیدهندهای که به جای رأی دادن به حزب به فرد رأی میدهد و رأی او میتواند نتیجۀ انتخابات را به نفع هر یک از طر ...