چیز عالی سایر معانی: (خوراک) چرب و نرم، (خبر یا شایعه و غیره) مطبوع، خوشایند، titbit لقمه چرب ونرم، خرده ریز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) خوردنی ها، تنقلات، لب چره ها، قاقالی لی، خوراک، غذا
شیرینی، مغز گردو و غیره، قاقا، چیز خوردنی، بسیار خوب سایر معانی: خوردنی، خوراکی دلچسب (مثلا آب نبات)، تنقلات، (عامیانه)، (عامیانه) رجوع شود به: goody-goody، (قدیمی) زن، پیر زن، کدبانو، زن عا ...
لقمه یا تکه کوچک، اندک اندک خوردن، گاز زدن، مثل بز جویدن سایر معانی: کم کم خوردن، ذره ذره جویدن (و خوردن)، لب زدن، لب مالی کردن، (آهسته) گازگرفتن، گازهای کوچک گرفتن، دندان زدن، گاز کوچک، لقم ...
(خودمانی) خوراک سبک خوردن
نوشابه، رفع خستگی، تازه سازی، نیرو بخشی سایر معانی: فرح بخشی، روح انگیزی، طراوت بخشی، خرم سازی، هر چیز فرح انگیز یا نوجان ساز: نوشیدنی، خوراک، تنقلات، مفرح، جانبخش