هرزه، شهوانی، شهوت انگیز سایر معانی: وابسته به یا بیانگر شهوت و هرزگی، آژوناک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خندان سایر معانی: خنده، خنده خندان a laughing face چهرهی خندان a laughing brook جویباری فرحبخش
قانونی بودن، تطبیق، مشروعیت، روایی، اباحت
ملین، ضد یبوست، ضد یبوست، ملین سایر معانی: مسهل، ریخن گر، داروی ملین، کارکن
دیدن، چشم افکندن بر، نظر افکندن بر، دیدن، نظر افکندن
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم سایر معانی: دانشمند، بسیاردان، آموخته، فرزانه، فرجاد، دانشور، دانشمندانه، عالمانه، علمی، دانشی، اکتسابی، نهیده
شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
مرخصی، اجازه ی غیبت
مقننه، قانون گذار سایر معانی: وابسته به قانونگذاری، وابسته به قوه ی مقننه، قانونی [حقوق] قانونی، تقنینی، قانونگذار، مقنن
درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن سایر معانی: قانونیت، مشروعیت، حق به جانبی [حقوق] مشروعیت، حقانیت، قانونی بودن
فرصت، مجال، اسودگی، تن اسایی، فراغت، وقت کافی سایر معانی: وقت آزاد، وقت فراغت، زمان آسودگی (که انسان مجبور به انجام کاری نیست و می تواند به دلخواه وقت خود را بگذراند)، ماژ هنگام، وقت آسایش، ...