ضربه، تپ تپ، هف هف، صدای خفه و آهسته ایجاد کردن سایر معانی: (صدای ضربه ی سنگین یا افتادن چیز نرم و سنگین) گرمب، تالاپ، تپ، هلف، تاپ تاپ، گرمب گرمب کردن، تالاپ تالاپ کردن، تپ تپ کردن، (قلب) ت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پا رازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: صدا (به ویژه ناخوش ...
تکان دادن، زدن، تپیدن، جهند کردن، بضربان افتادن سایر معانی: (به ویژه قلب) تپیدن، ضربان داشتن، پکیدن، به نبض در آمدن، لرزیدن، ارتعاش داشتن، پر از جنبش و حرارت بودن، زدن نب، تپیدن قلب ...