دردناکی، سختی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضربه، تپ تپ، هف هف، صدای خفه و آهسته ایجاد کردن سایر معانی: (صدای ضربه ی سنگین یا افتادن چیز نرم و سنگین) گرمب، تالاپ، تپ، هلف، تاپ تاپ، گرمب گرمب کردن، تالاپ تالاپ کردن، تپ تپ کردن، (قلب) ت ...
نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن سایر معانی: (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، س ...
جنبش، نوسان، تردید، لرزش، اهتزاز، لرزه، ارتعاش، تموج سایر معانی: نوش، شیوش، ترنگ، لرزانش، رجوع شود به: oscillation، دودلی، vibrational اهتزاز [شیمی] ارتعاش [سینما] ارتعاش [عمران و معماری] ار ...
حولۀ گشاد و آستینداری که قبل یا بعد از استحمام به تن میکنند [گردشگری و جهانگردی]
واژههای مصوب فرهنگستان