سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن سایر معانی: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] درز با لبه ضخیم شده
عمل ضخیم یا ستبر یا غلیظ یا انبوه سازی، ماده ای که با آن آبگونه را غلیظتر می کنند، چگال افزا، غلیظ شدگی، غلیظ سازی، کلفت سازی، ستبری، چیزیکه ابگونه ای راغلیظ سازد [عمران و معماری] افزایش ضخا ...
[شیمی] عامل غلیظ کننده [نساجی] ماده غلظت دهنده - ماده پر کننده
[نساجی] غلظت دهنده آلجیناتی (در چاپ رنگهای راکتیو به کار می رود)
تغلیظ گرانشی [مهندسی محیط زیست و انرژی] تهنشینی مواد معلق لجن براثر گرانش
واژههای مصوب فرهنگستان
[نفت] گل سفت کن
گرانشوندگی برشی [مهندسی بسپار - تایر] در سیالات غیرنیوتنی، پدیدۀ افزایش گرانرَوی سیال تحت تنش برشی
گرانشوندگی کششی [مهندسی بسپار] افزایش گرانرَوی کشامدی با افزایش آهنگ کُرنش در شارش کشامدی پایا
یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد ...
به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن سایر معانی: فزودن، گوالیدن، وخشاندن، وخشیدن، رویاندن، به عمل ...