از هم تمیز دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بگویید برود
(عامیانه) حرفت را باور نمی کنم !، دست از این حرف ها بردار!
تکلیف منو روشن کن
1- اثر کردن بر (معمولا اثر منفی)، اثر داشتن 2- لو دادن، چغلی کردن، خبر کشی کردن
غیبت کسی را کردن، پشت سر کسی حرف زدن
گوینده، تحویل دار، ناقل، قائل، رای شمار سایر معانی: سراینده، راوی، - سرا، شمارنده، شمارشگر، - شمار (به ویژه کسی که در مجلس شورا آرا را می شمارد)، ادوارد تلر (فیزیکدان امریکایی - زاده ی مجارس ...
سخن چین سایر معانی: گویا، نمایانگر، آشکارساز، خبرکش ( tattler هم می گویند)، اشاره، نشانه، نشانه ی راز، (مجازی) دم خروس، رجوع شود به: indicator، آگاه ساز، جا نما، زمان نما، عقربه، خبرکشی کردن ...
[زمین شناسی] تلور - فرمول شیمیایی : Te - سیستم تبلور : تری کلینیک - رده بندی: عنصر - رخ: کامل - مطابق با سطح /1010/ - جلا: فلزی - شفافیت: کدر(اپاک) - اشکال ظاهری : کمیاب به حالت بلوری - دانه ...
زمینی، دارای تلوریوم سایر معانی: وابسته به تلوریم (tellurium)، رجوع شود به: tellurian، tellurous دارای تلوریوم
(شیمی) اسید تلوریک (h2teo4)
[نفت] روش اندازه گیری جریان زمینی