کشش، حمل و نقل، هل دادن، کشیدن، حمل کردن سایر معانی: کشیدن و بردن، کشان کشان بردن، (کشتی و کامیون و غیره) به دنبال خودکشیدن، یدک کشیدن، (با کامیون یا واگن و غیره) حمل کردن، ترابری کردن، تراب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خستگی نا پذیر، خستهنشدنی سایر معانی: از پادرنیامدنی، استوار، نستوه
مشتاقانه سایر معانی: زیاد، سخت، بشدت، با تشدیدیا تاکید، باتوجه و سرمایه زیاد، بطورعلمی
دارای ویژگی های مادر: مهربان، زاینده، فروردگر، مادرانه، وابسته به مادر، مادروار
پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن، انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن سایر معانی: (پول) دادن، تادیه کرد ...
زیبا سایر معانی: زیبا
دقت زیاد، نکته گیری
برائت، تصفیه، تطهیر، روانپاکسازی، تصفیه و تزکیه نفس بوسیله هنر، تنقیه، پاک سازی، پالایش سایر معانی: پالش
عمد، تصمیم، عزیمت کردن، رای دادن، مقرر داشتن، رفع کردن، تصمیم گرفتن سایر معانی: تجزیه کردن یا شدن، واکافت کردن یا شدن، واگشودن، (با: -self) تبدیل شدن، مبدل شدن یا کردن، رمشاندن، مصمم کردن، ع ...
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
حسی سایر معانی: عضو حسی
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...