کثیف، گل الود، الوده، خیس سایر معانی: گل الود، الوده، کثیف، خیس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکوک فلزی، پست، بی ارزش، کم ارزش، ارزان سایر معانی: (عامیانه) هر چیز ارزان و جلف، جواهر بدلی، جنس قلابی
مانند پارچه ی چیت، چیت مانند، چیتی
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
پژمرده سایر معانی: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن
ناک، سست، بی دوام، شل و ول سایر معانی: (نازک و بدساخت و کم دوام) پیزری، زپرتی، پوشالی، سست و بی دوام، زود خراب شو، ناپایا، غیرموجه، ناپذیرفتنی، بیخودی، بی اثر، (انگلیس) کاغذ نازک (که سابقا ن ...
چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی سایر معانی: چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک [کامپیوتر] تلفظ Gul . نگاه کنید به graphic ...
خردسال، رشته فرعی، شخص نابالغ، کهاد، کوچکتر، خرد، خردسال، محزون، پایین رتبه، صغیر، اصغر، کمتر، صغری، کماد سایر معانی: فرعی، جزیی، (اندازه یا مقدار یا تعداد یا گسترش) کمتر، کهتر (در برابر: مه ...
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده سایر معانی: مندرس، پاره پوره، (مانند اره) دندانه دار، بریده بریده، ناصاف (jagged هم می گویند)، ژولیده، شانه نکرده، ناموزون، سردستی، غیر یکدست ...
از کار افتاده، تخمی، تخم دار، بتخم افتاده سایر معانی: فرسوده، عمر خود را کرده، رو به ویرانی، مخروبه، پردانه، پرتخم، دارای تخم بسیار، رسیده (به مرحله ی تخم آوری)، به تخم نشسته، (شیشه) حبابک د ...
شلخته، لا ابالی، لا قید، پاشنه خوابیده سایر معانی: دارای کفش های فرسوده (به ویژه کفش هایی که پاشنه ی آنها رفته است)
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج سایر معانی: چسبان، دوسنده، چسب دار، چسب مالیده، گیر کرده، گیردار، گریپاژ شده، گرم و مرطوب، شرجی، بغرنج، مشکل، غامض، ناتو، خطیر، (عامیانه) بیش ا ...