(امریکا - خودمانی) صورت هزینه ی ماموریت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریب، گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: کلاه برداری کردن، اغفال کردن
صدا، ندا، فراخوانی، پیشه، پیشه و شغل، فراخواننده سایر معانی: حرفه، شغل، کار، بانگ، صدا زدن، تلفن زنی، سخن پراکنی، انگیزه، رسالت، احساس نیرومند (به ویژه در جهت خدمت به دیگران)، فریاد ...
خبردروغ سایر معانی: (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه [زمین شناسی] اراضی مارنی ورسی
فریب دهنده، فریبکار سایر معانی: گول زننده، مغبون کننده
گول زدن، فریب دادن، اغوا کردن، فریب دادن ,اغفال کردن
کجی، کلاه بردار، عصای سرکج، ادم قلابی، خزپوش، خم کردن، کج کردن سایر معانی: (هر چیز خم یا منحنی یا قلاب شکل) قلاب، خمیدگی، انحنا، کژی، (راه و غیره) پیچ، (شبانان و مطران ها) چوبدستی (که یک سرش ...
متقلب، گول زدن سایر معانی: فریبکار
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، باحیله بدست اوردن سایر معانی: (با حیله یا زرنگی) به دست آوردن، مرد رندی کردن، (رندانه) انجام دادن، (از کسی) در کشیدن، کلاشی کردن، نقشه کشیدن برای ...
پشم گوسفند وجانوران دیگر، پارچه خوابدار، لخت کردن، پشم چیدن از، چاپیدن، گوش بریدن، سروکیسه کرد ن سایر معانی: پشم (گوسفند و حیوانات مشابه)، کرک، دزدیدن، کلاه کسی را برداشتن، مال کسی را خوردن، ...
متقلب، حیله باز، گول زدن سایر معانی: بامبول درآوردن، گوشبری کردن، (آمریکا)، گول زنی، کلاه برداری، شیاد (gypster هم می گویند)، (انگلیسی) نوکر، مستخدم دانشجو (به ویژه در دانشگاه کمبریج) ...