گردنکشی، طلب حق، دعوت بجنگ، رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن سایر معانی: ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیایش، دعاء سایر معانی: (متوسل شدن به خداوند یا خدایان یا مقدسان و غیره برای کمک یا برکت یا الهام و غیره) توسل، دست یازی، استدعا، دست به دامانی، احضار ارواح خبیث، فراخوانی شیطان
ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن، درخواست، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن سایر معانی: درخواست رسمی (طبق اختیارات محوله یا حق و غیره)، خواسته، درخواستنامه، تقاضانامه، دستور کتبی، بایستگی ...
(حقوق) حکم تفتیش خانه، اجازه ی بازرسی، حکم تفتیش منزل، حکم بازرسی و ورود [حقوق] قرار تفتیش، حکم بازرسی
احضاریه، حکم احضار، خواست برگ سایر معانی: خواست برگ (به کسی) دادن، فراخوان (به دادگاه)، فراخوان نامه فرستادن، احضار کردن، (حقوق)، حکم رسمی احضاریه به دادگاه، حکم ارائه مدارک یا اسناد بخصوص ر ...
سند، حکم، نوشته، ورقه سایر معانی: (قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: write، کتاب، (قدیمی) نگاشته، دستخط، فرمان [حقوق] حکم، قرار