معنی

سند، حکم، نوشته، ورقه
سایر معانی: (قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: write، کتاب، (قدیمی) نگاشته، دستخط، فرمان
[حقوق] حکم، قرار

دیکشنری

نوشتن
اسم
sentence, ruling, verdict, warrant, decree, writحکم
document, instrument, deed, evidence, title deed, writسند
writing, inscription, manuscript, record, epigraph, writنوشته
sheet, paper, flake, form, leaf, writورقه

ترجمه آنلاین

نوشتن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.