[ریاضیات] تحقق یافتن، پیاده کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صفت عالی، عالی، افضل، مبالغه امیز، بیشترین، بالاترین، درجه عالی، خیلی عظیم سایر معانی: عالیترین، برترین، فرازین، فوق العاده، زیاده، بیش از حد، فزون برنیاز، مبالغه آمیز، (دستور زبان) صفت عالی ...
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع، تام، کلی، مجموع، کل، مطلق، کامل، جمع کردن سایر معانی: سرجمع، تمام و کمال، محض، صرف، جمع زدن، جمع بستن، (به هم) افزودن، سرزدن به، بالغ شدن بر، رسیدن به، (امریکا - ...
نا محدود، بیکران سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان [برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود [ریاضیات] بیکران
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه، بزبان اوردن، فاش کردن، ادا کردن، گفتن سایر معانی: محض، صرف، کامل، تمام عیار، بی چون و چرا، سراپا، (در اصل) بیرون دادن، ذکر کردن، برزبان آوردن، (با ...
کاملترین شکل عشق دارای اجزای صمیمیت و شور و تعهد [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان