زیرنهاد [فلسفه] آنچه زیر لایه چیز دیگر قرار میگیرد و بنابراین موضوع یا محل اعراض واقع میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چینه، طبقه، قشر، ورقه، ورقه ورقه، لا، لایه سایر معانی: (یک) لایه، (یک) رویه، یک دست رنگ، رده، رج، لایه لایه کردن یا شدن، لابه لا کردن، (شخص یا چیز) گذارنده، نهنده، نهشگر، قرار دهنده، (شاخه ی ...
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، داد زدن سایر معانی: ریشه ی هوایی aerial ro ...
آنچه زیر لایه چیز دیگر قرار میگیرد و بنابراین موضوع یا محل اعراض واقع میشود [فلسفه]