معنی

چینه، طبقه، قشر، ورقه، ورقه ورقه، لا، لایه
سایر معانی: (یک) لایه، (یک) رویه، یک دست رنگ، رده، رج، لایه لایه کردن یا شدن، لابه لا کردن، (شخص یا چیز) گذارنده، نهنده، نهشگر، قرار دهنده، (شاخه ی گیاه که روی زمین خوابیده است و ریشه دوانده است) شاخه ی خوابیده، (با خواباندن) گیاه رویاندن، (مرغ) تخم کن، طبقه بندی کردن، مطبق کردن
[حسابداری] محموله
[عمران و معماری] لایه - قشر - طبقه
[کامپیوتر] لایه .
[برق و الکترونیک] لایه
[مهندسی گاز] چین، لایه، قشر، طبقه بندی کردن
[نساجی] لایه - فیلم - ورقه نازک
[ریاضیات] پوسته، طبقه، ورقه، قشر، لایه
[خاک شناسی] لایه