بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، خامه، کنار، روی هم انباشتن، در بانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن بطور متراکم، بانکداری کردن سایر معانی: معامله ی بانکی انجام دادن، (پزشکی) محل گردآوری و توزی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نهانگاه، مخزن، ذخیره گاه، چیز ذخیره، چیز نهان شده، پنهان کردن سایر معانی: (جایی که شکارچیان و غیره در آنجا خوراک و ملزومات خود را پنهان می کنند) نهانگاه، نهفتگاه، آبشتگاه، پسله، چیز پنهان شد ...
انبار غله، انبار دانه، جای غله خیز سایر معانی: ناحیه ی حاصلخیز، ناحیه ی غله خیز
انبار، مخزن، کاتالوگ، فهرست سایر معانی: اندوزگاه، مجموعه، موجودی انبار، ذخیره، اندوزه، رجوع شود به: repertoire
انبار، خزانه، قاموس، گنجینه، فرهنگ جامع، مجموعه اطلاعات سایر معانی: (فرهنگ واژه های هم معنی و متضاد) واژگنج، گنجواژ، فرهنگ معنایی، مخزن [کامپیوتر] فرهنگ جامع .
مجموعه، خزانه داری، خزانه، گنجینه، گنج سایر معانی: گنجکده، گنج خانه، گوهرکده، (معمولا t بزرگ) وابسته به خزانه داری، جنگ، گرد آورد، (مجازی) گنجینه، گلچین، صندوق دولت، (t بزرگ - با: the) وزارت ...