کنسرو، از صدمه محفوظ داشتن، کنسرو تهیه کردن، نگه داری کردن سایر معانی: حفظ کردن، نیکداری کردن، بر جا داشتن، پایستن، هو داشتن، (بیشتر در مورد منابع طبیعی و انرژی) صرفه جویی کردن، پستائی کردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انباشتن، توده کردن، ترکیب یا متحد کردن سایر معانی: توده کردن یا شدن [ریاضیات] جمع کردن، توده کردن، انباشتن