معنی

کنسرو، از صدمه محفوظ داشتن، کنسرو تهیه کردن، نگه داری کردن
سایر معانی: حفظ کردن، نیکداری کردن، بر جا داشتن، پایستن، هو داشتن، (بیشتر در مورد منابع طبیعی و انرژی) صرفه جویی کردن، پستائی کردن، پستا کردن، ذخیره کردن، مربا کردن، کمپوت کردن، کنسرو ساختن
[ریاضیات] محفوظ ماندن، حفظ کردن، نگهداشتن

دیکشنری

کنسرو
اسم
conserve, forcemeatکنسرو
فعل
conserveاز صدمه محفوظ داشتن
conserveکنسرو تهیه کردن
patronize, conserve, keep, maintain, protect, upkeepنگه داری کردن

ترجمه آنلاین

حفظ کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.