مشروط، شرطی، سپنج، موقتی، موقت سایر معانی: کوته زمان، دم گذر (provisionary هم می گویند)، (قدیمی) پیش نگرانه، آینده نگرانه، محتاطانه، (پست) تمبر موقت [حقوق] موقت، مشروط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعویض، بدل، عوض، جانشین، جابجا کردن، جانشین کردن، تعویض کردن سایر معانی: معادل، هم ارز، جانشین شدن یا کردن، جای کسی (چیزی) را گرفتن، به جای کسی رفتن، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند did در ...
زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی سایر معانی: گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید [برق و الکترونیک] موقت [مهندسی گاز] موقتی