راست است که اندکی خسیس است ولی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غبطه خوردن، مضایقه کردن سایر معانی: چرکین کردن، با گل (یا چیزهایی مثل روغن موتور و گریس و غیره) کثیف کردن، سیاه کردن، پژهان بردن، با بی میلی دادن، غرولند کردن [زمین شناسی] غرولند کردن، غبطهخ ...
خسیس، ناخن خشک، کنس، ژگور، خشک دستی، خسیس
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو سایر معانی: مانبد، هزینه اندیش، مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم خرج، کم هزینه، ساده
(در چنگ یا در دست) گیرنده، حریص
(پزشکی) سرخکدار، سرخجه دار، سرخکی، دچارسرخجه، کرم گرفته، دارای کرم کدوگوشت
پولکی، سرباز مزدور، ادم اجیر، مغرض، قابل فروش سایر معانی: نبرد پیشه، (کسی که برای پول هر کاری می کند) مزدور، خریدنی، آزمند، پول دوست، مزدوروار، آزمندانه
کم، غیر کافی، اندک قلیل سایر معانی: ناکافی، نابسنده، اندک، قلیل، دور از هم، تنک، کم پشت، کوچک، تنگ و تاریک، کم فضا، بسته
خود خواه، خود پرست، خود پسند سایر معانی: خودخواهانه، خودپسندانه
کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده سایر معانی: بخشاینده (رجوع شود به: spare)، مقتصد، مختصر، ممسک، پس اندازکن
خسیس، ناخن خشک، ممسک، ژکور، زفت، کنس، پست، خشک دست، خسیس