فرار کردن، گریختن، بسرعت رفتن سایر معانی: ورمالیدن، دررفتن، احتراز کردن، دوری کردن، برمالیدن، (زود) سپری شدن، (زود) گذشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرار کردن، گریختن، پا بفرار گذاردن، باعجله رفتن سایر معانی: (عامیانه)، فلنگ را بستن، جیم شدن