ریشه کن نشدنی، قلع نشدنی، قلع و قمع نا پذیر سایر معانی: ریشه کن نشدنی (یا نکردنی)، نابود نکردنی، از بین نبردنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدی، ارام، ملایم، متین، موقر سایر معانی: آرام، بزرگ منش، نیک رفتار، والا، داروی مسکن دادن، (با داروی مسکن) آرام کردن، تسکین دهنده
فکور، جدی، سخت، مهم، فربه، سنگین، خطر ناک، وخیم، خطیر سایر معانی: بی شوخی، گرانبار، درباره ی چیزهای مهم و جدی، جانفرسا [فوتبال] سخت-جدی
جدی، رسمی، گرفته، موقر، باتشریفات سایر معانی: صادقانه، صمیمانه، از ته دل، از صمیم قلب، قانونی، مستند، شرعی، طبق رسوم و موازین مذهبی، مذهبی، پر ابهت، سنگین، پرجلال، پرشکوه، خطیر، (مسئولیت و غ ...