solemn
معنی
جدی، رسمی، گرفته، موقر، باتشریفات
سایر معانی: صادقانه، صمیمانه، از ته دل، از صمیم قلب، قانونی، مستند، شرعی، طبق رسوم و موازین مذهبی، مذهبی، پر ابهت، سنگین، پرجلال، پرشکوه، خطیر، (مسئولیت و غیره) بزرگ، موقرانه
سایر معانی: صادقانه، صمیمانه، از ته دل، از صمیم قلب، قانونی، مستند، شرعی، طبق رسوم و موازین مذهبی، مذهبی، پر ابهت، سنگین، پرجلال، پرشکوه، خطیر، (مسئولیت و غیره) بزرگ، موقرانه
دیکشنری
رسمی
صفت
serious, earnest, solemn, drastic, rigid, energeticجدی
solemn, dignified, staid, sober, grave, sedateموقر
official, formal, solemn, starched, ceremonious, starchyرسمی
solemn, gruff, eerie, hoarse, dull, muzzyگرفته
solemnباتشریفات
ترجمه آنلاین
رسمی
مترادف
austere ، brooding ، cold sober ، deliberate ، dignified ، downbeat ، earnest ، funereal ، glum ، grave ، heavy ، intense ، matter of life and death ، moody ، no fooling ، no nonsense ، pensive ، portentous ، reflective ، sedate ، sober ، somber ، staid ، stern ، thoughtful ، weighty