کودک مانند، طفل مانند سایر معانی: طفل مانند، کودک مانند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضایع، معیوب، مختل سایر معانی: خسارت دیده [بهداشت] آسیب دیده
مزاحم سایر معانی: (فرانسه)، بچه ی شیطان، کودک تخس، کسی که با اظهارات بی جاوکارهای بی موردموجب تصدیع خاطرگردد، مصدع
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه، بیات کردن، مبتذل کردن سایر معانی: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، ...
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا