(کلیسای کاتولیک) انجام مراسم مذهبی و نیایش برای شخص غایب یا متوفی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیر، مرشد
روحانی، معتقد بارتباط با ارواح، طرفدار اصول روحانیت ومعنویت، عالم غیر مادی سایر معانی: طرفدار اصول روحانیت ومعنویت، معتقد بارتباط باارواح، روحانی
عالم روحانی، معنویت، روحانیت، روحیه مذهبی سایر معانی: فروهری، لاهوتی بودن، (معمولا جمع) حقوق و اختیارات و خمس و زکات متعلق به کلیسا یا کشیش
بطور روحانی سایر معانی: spiritual روحانی، معنوی، روحی، غیر مادی
روحانیون، قدوسیت، روحانیت سایر معانی: کشیشان، روحانیت درمقابل مادیت، معنویت
فرشته، فرشتگان، سروش، فروهر سایر معانی: ملک، امشاسپند، منبع الهام، روح راهنما و یاری دهنده، آدم خوب و زیبا، آدم مهربان و خوب، نمای انسانی در لباس سفید با دو بال سفید و طوقی از نور به دور سر، ...
مبارک، سعید، متبارک، خوشبخت سایر معانی: مقدس، آشو، همایون، فرهومند، فرخنده، خجسته، وابسته به آمرزش، رستگار، آمرزیده، قرین رحمت، (قسم یا دشنام ملایم) فلان فلان شده، سزاوار دشنام، آرامبخش، پرب ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
نهان بین، روشن بین سایر معانی: وابسته به نهان بینی یا روشن ضمیری، ژرف بین، روشن ضمیر، غیب بین، غیب گو
ایزدسان، خداوار، یزدان مانند، خدایی، الهی، ایزدی، یزدانی، خداسازنده
هوا خواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی سایر معانی: اختصاص، کنارگذاری، وقف سازی، فداکاری، پاکبازی، جانفشانی، جانسپاری، پارسایی، زهد، دلبستگی مذهبی، ...