تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته سایر معانی: ویژگی، خاصیت یا صفت منحصر بفرد، ویژه کاری، رشته ی تخصصی، رشته ی ویژه، کار ویژه، کا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] عقد تشریفاتی، عقد رسمی، عقد شکلی
صورتغذای خاص [گردشگری و جهانگردی] صورتغذایی متفاوت با صورتغذای معمولی که غالبا در آن غذای ملل و اقوام گوناگون بنا به مورد برای تعطیلات یا مراسم خاص یا مهمانان ویژه تنظیم می ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بوتیک، دکان سایر معانی: مغازه ی کوچک (یا دکه ای در فروشگاه بزرگ) که در آن جامه های آخرین مد و گرانقیمت به فروش می رسد
متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب سایر معانی: مال (یا مال التجاره)، (جمع) محصول (به ویژه کشاورزی)، فرآورده های اصلی (مانند گندم و غیره)، لوازم، هر چیز سودمند، چیز به درد خور [حسابداری] کالا ؛ جنس ...
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (و ...
سرگرمی، کار ذوقی، اسب کوچک اندام، مشغولیات سایر معانی: (کاری که بخاطر ذوق و علاقه انجام شود نه وظیفه یا مزد) سرگرمی، خواهکاری، خواهکاره، تفنن، (قدیمی) اسب میان اندام تندرو، اسب پرزور، رجوع ش ...
امر مهم، کار پر اهمیت، خوراک اصلی سایر معانی: فقره برجسته، بخش عمده خوراک، مثلا تیکه بزرگی از گوشت
صورتغذایی متفاوت با صورتغذای معمولی که غالبا در آن غذای ملل و اقوام گوناگون بنا به مورد برای تعطیلات یا مراسم خاص یا مهمانان ویژه تنظیم میشود|||متـ . منوی خاص [گردشگری و جه ...