خست، خسیسی سایر معانی: پستی، دنائت، فرومایگی، لئامت، ناکسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر سایر معانی: درخور خواری، نکوهیدنی
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر سایر معانی: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم
کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو سایر معانی: لیسه گرفته، (در مورد احشام) حشره گرفته، دارای لارو حشرات (به ویژه خرمگس)، در هم ریخته، نامرتب، پست، فرومایه، قابل تحقیر
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
پولکی، سرباز مزدور، ادم اجیر، مغرض، قابل فروش سایر معانی: نبرد پیشه، (کسی که برای پول هر کاری می کند) مزدور، خریدنی، آزمند، پول دوست، مزدوروار، آزمندانه