محلل، مایع محلل، قابل پرداخت، حلال، قادر به پرداخت قروض سایر معانی: قادر به پرداخت بدهی ها (در برابر: ناقادر به پرداخت بدهی ها insolvent)، واگشا، پراکاو، حل کننده، واگشاگر، پراکاوگر، پژنگ، م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] رنگینه محلول در حلال آلی - رنگینه قابل حل در حلال آلی
[نساجی] رنگرزی حلال - رنگرزی به کمک حلال - رنگرزی توسط حلال آلی
[حسابداری] جداسازی با حلال [خودرو] استخراج با حلال [نساجی] استخراج با حلال - شستشو ی کالای پشمی با حلال [معدن] استخراج حلالی (هیدرومتالورژی) [نفت] استخراج به وسیله ی حلال ...
[نساجی] روش حلال
[خودرو] روغن حلال خنثی
[نساجی] رنگینه حل شونده در حلال
[شیمی] حلال آمفوتری، حلال دو خصلتی
کمکحلاّل [شیمی] حلاّلی که در یک فرایند شیمیایی به حلاّل اصلی افزوده میشود تا قدرت حلاّلیت آن را افزایش دهد
واژههای مصوب فرهنگستان
مبطل، گدازنده، حل کننده، محلل، برنده سایر معانی: حلال، آب کننده، ماده ی حل کننده، وشاینده [شیمی] حلال، گشاینده [نساجی] حلال
[شیمی] حلال امتزاج ناپذیر
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه [حسابداری] متوقف ...